به گزارش خبرگزاری ریتم؛ برخی رمانها مانند «الیور توئیست» اثر چارلز دیکنز، مستقیم به سراغ موضوعاتی چون فقر، بیعدالتی، استثمار کودکان و شکافهای طبقاتی میروند؛ اما در قالبهای نمایشی بزرگ، باشکوه و همراه با بلیتهای گرانقیمت به مخاطب عرضه میشوند. اجرای تازه «الیور توئیست» به کارگردانی حسین پارسایی نیز در همین نقطه از تناقض قرار میگیرد؛ جایی میان نقد اجتماعی و تجمل صحنه.
حسین پارسایی از معدود کارگردانانی است که در سالهای اخیر توانسته ترکیبی پیچیده از تئاتر موزیکال، مدیریت پروژههای بزرگ و بازخوانی متون کلاسیک را به طور مستمر در پروژههای خود دنبال کند. او پیشتر با آثاری چون «الیور توئیست» در تالار وحدت، «بینوایان» در سالن رویال هتل اسپیناس پالاس، «هفتخان اسفندیار» و «نبرد رستم و سهراب» نوعی الگوی تولید نمایشهای بزرگ را در تئاتر ایران تثبیت کرد؛ الگویی که هرچند در تئاتر ایران کمجان بوده، اما هر بار که اجرا شده، توانسته مخاطبی وسیع و متنوع را به خود جذب کند.
پارسایی چه در مواجهه با آثار کلاسیک جهانی و چه در اقتباس از حماسههای ایرانی نشان داده است که به دنبال تجربههای کوچک و کمریسک نیست. او کارگردانی است که پروژههایش با تعداد بالای بازیگران، طراحیهای پیچیده صحنه و میزان سرمایهگذاری قابل توجه شناخته میشود. اجرای تازه «الیور توئیست» در پاییز ۱۴۰۴ که اینبار در فضای باز باشگاه انقلاب روی صحنه رفته، از همین جنس است؛ ادامهای خطی از مواجهه پارسایی با متن ویکتوریایی دیکنز که نخستینبار در سال ۱۳۹۶ آن را در تالار وحدت اجرا کرد.
انتخاب دوباره این رمان، با فاصلهای هفتساله، پرسشی مهم را پیش میکشد: آیا این بازگشت، صرفاً تکرار تجربهای موفق است یا تلاشی برای بازخوانی جدید؟ پاسخ را میتوان در دو سطح جستوجو کرد؛ نخست در انتخاب مخاطب و سپس در مقیاس اجرا.
از نظر مقیاس، اجرای امسال بزرگتر، پرهزینهتر و بهلحاظ جمعیتی گستردهتر از نسخه پیشین است. اجرای تالار وحدت قابلیت حضور حدود ۷۰۰ نفر در هر سانس را داشت، اما نسخه ۱۴۰۴ در باشگاه انقلاب ظرفیت چند هزار نفر در هر اجرا را فراهم کرده است. نگاه پارسایی در سالهای اخیر به سمت تئاتری رفته که فقط روی صحنه تعریف نمیشود، بلکه در فضای پیرامونی و در مقیاس «رویداد» شکل میگیرد؛ همان اتفاقی که پیشتر در «بینوایان» اسپیناس و نمایشهای میدانی شاهنامهای او نیز تجربه شده بود.
با این حال، در کنار این شکوه بیرونی، مسئلهای اجتماعی و روانشناختی مطرح میشود: چرا مردم با وجود گرانی بلیتها، تکرار متنی شناختهشده و حضور پررنگ آثار دیکنز در حافظه جمعی، همچنان برای تماشای «الیور توئیست» صف میکشند؟ پاسخ را باید در ترکیب چند عامل جستوجو کرد. نخست، جذابیت ذاتی نمایشهای موزیکال است؛ فرمی که هنوز در ایران کالایی کمیاب و متفاوت محسوب میشود و همین کمیابی، جذابیت آن را دوچندان میکند. دوم، میل مخاطب ایرانی به تجربهای «فراطئاتری» است؛ تجربهای که فقط نشستن در سالن تاریک نیست، بلکه شرکت در مراسمی چندحسی است که نور، صدا، حرکت جمعی و گستردگی صحنه در آن نقش دارد. سوم، احساس امنیت و آشنایی با متون کلاسیک است؛ وقتی رمانی چون «الیور توئیست» سالها از طریق کتاب، فیلم، کارتون و نسخههای صوتی در ذهن مخاطب ثبت شده، تماشاگر با داستانی غریب مواجه نمیشود، بلکه با متنی قابل پیشبینی روبهروست که خود نوعی آرامش و جذب بیشتر ایجاد میکند. این نوع نمایشها، تجربهای روانشناختی از «بازگشت به امر آشنا» هستند؛ آشناییای که در دوران پرآشوب اقتصادی و اجتماعی، کارکردی آرامبخش دارد.
با این حال، نقدی جدی متوجه تضادی است که در آثار اخیر پارسایی دیده میشود: اجرای رمانهایی درباره فقر، بیعدالتی، استثمار کودکان و شکافهای طبقاتی، در قالبهایی بسیار باشکوه و با بلیتهای گرانقیمت. همین نکته در اجرای «بینوایان» اسپیناس نیز موجب اعتراض بسیاری شد، اما همزمان فروش خیرهکنندهای برای نمایش رقم زد. تضاد میان «محتوای فقرتبار» و «فرم لاکچری» پرسشی اخلاقی و هنری ایجاد میکند: آیا این شکوه، پیام متن را کمرنگ میکند یا بالعکس به آن قدرت و بُرد بیشتری میدهد؟
پارسایی در برخی مصاحبهها اشاره کرده بود که تولید این آثار برای او فرایند «تجربه و آزمون» بوده است و در نگاه او، عظمت صحنه و تکنیک میتواند حامل پیامهای انسانی باشد، نه مانع آن. از این منظر، اجرای باشگاه انقلاب میتواند تلاشی برای تبدیل داستان فقر و استثمار کودکان به تجربهای فراگیر باشد؛ تجربهای که در آن تماشاگر نه فقط در قاب کوچک صحنه، بلکه در مقیاسی جمعی با این قصه روبهرو میشود.
در عین حال، حتی اگر این رویکرد را بپذیریم، پرسش دیگری پابرجاست: آیا این میزان تولید پرهزینه در تئاتر ایران، که زیرساختهای مالی پایداری ندارد، میتواند تداوم داشته باشد یا به چند تجربه پراکنده محدود خواهد شد؟ از سوی دیگر، آیا مخاطبی که بلیت چندصدهزار تومانی تا چندمیلیون تومانی تهیه میکند، همان مخاطبی است که پیام اجتماعی «الیور توئیست» برای او نوشته شده است؟ این دوگانه، نقدی جدی اما ضروری است؛ نقدی که آثار پارسایی را از سطح «تماشا» فراتر میبرد و آن را به سطح «گفتوگو» نزدیک میکند.
درباره خود اجرا، باید گفت انتخاب ترکیب بازیگران حرفهای و چهرهمحور در کنار بازیگران کودک ناشناخته، از نقاط مثبت و جسورانه نمایش است. کودکان نه بهعنوان حضوری تزئینی، بلکه بهعنوان نیروی اجرایی و بازیگری مؤثر در نمایش حضور دارند؛ مسئلهای که در تئاتر موزیکال ایران معمولاً دشوار و پرریسک است. نقش الیور، که توسط بازیگری کمتجربه اما توانمند ایفا میشود، یکی از همین انتخابهای ریسکپذیر پارسایی است. اگر پارسایی در این نقش تنها به چهرههای شناختهشده تکیه میکرد، شاید نمایش ستارهمحورتر میشد؛ اما با این انتخاب، انرژی خام، صمیمیت و صداقتی تازه وارد اجرا شده که آن را از الگوی رایج «تئاتر چهرهمحور» دور میکند.
در نهایت، «الیور توئیستِ» ۱۴۰۴ اجرایی است که چه آن را دوست داشته باشیم و چه نقدش کنیم، نمیتوانیم منکر تأثیر فرهنگی و رسانهای آن شویم. پارسایی بار دیگر ثابت کرده که توانایی ساختن تئاترهایی را دارد که صرفاً یک اثر هنری نیستند، بلکه بخشی از یک تجربه اجتماعیاند. حضور چند هزار نفر در فضای باز باشگاه انقلاب فقط حضور در یک نمایش نیست؛ بلکه بخشی از تمایل جمعی به مشارکت در رخدادی فرهنگی است که شکوه خارجی و مضمون انسانی را همزمان در خود دارد. این اجرا ادامه مسیری است که پارسایی از چند سال پیش آغاز کرده؛ مسیری که در آن تئاتر نه فقط صحنهای برای روایت، بلکه ظرفی برای گردآوری جمعیت و ساختن تجربهای مشترک است.
با این وجود، تداوم این مسیر نیازمند گفتوگویی بازتر است؛ اینکه چگونه میتوان میان شکوه صحنه و پیام اجتماعی تعادلی دقیق برقرار کرد؛ چگونه میتوان تئاتر بزرگ و پرهزینه تولید کرد بدون آنکه بخش بزرگی از جامعه از دسترسی به آن محروم شود؛ و چگونه میتوان نمایشهای موزیکال را از خطر تبدیل شدن به «مصرف لوکس» دور نگه داشت. پارسایی در آثار اخیرش نشان داده که در پی پاسخ به همین پرسشهاست و «الیور توئیست» جدید، همانقدر که تماشایی است، به همان اندازه محل نقد، گفتوگو و تأمل نیز هست.


















