به گزارش خبرگزاری ریتم؛ خاطرم هست در سال ۱۳۸۹، زمانیکه سال ۲۰۱۰ میلادی بود، شنیدم برنامههای کیهان کلهر تا سال ۲۰۱۴ پر است؛ یا در تور است یا در مسترکلاسهای دانشگاههای مختلف جهان. آن روز چنین اتفاقی برای یک هنرمند ایرانی عجیب بود؛ امروز، با انزوای بیشتر ایران، این حجم فعالیت حتی عجیبتر است. اما با نگاهی به زندگی حرفهای کلهر و دستاوردهای جهانیاش، شگفتی کمرنگ میشود؛ گویی از مقطعی به بعد، موسیقی او در سفر و در دیالوگ با فرهنگها، رنگی تازه گرفت.
با وجود این زندگی بینالمللی، ایران همچنان خانه اصلی اوست؛ نه فقط از نظر ذهنی بلکه در معنای فیزیکی. خودش میگوید تمام سفرهایش «کاری» است و خانهاش همیشه ایران بوده. در گفتوگویی که به مناسبت زادروزش انجام شد، همین تعلقخاطر را یادآوری میکند. پرسشهای زیادی در ذهن داشتیم—از «در آیینه آسمان» گرفته تا سهتارنوازیاش در موزه آبگینه—اما این روزها که تهران زیر بار آلودگی، خشکسالی و دلزدگی فرسوده شده، صحبت از نغمه و موسیقی برای بسیاری بیهنگام است. تهرانی که به تعبیر کلهر، تاریخ و حافظه جمعیاش در حال فروپاشی است.
ایران؛ خانهای که ترک نمیشود
کلهر در پاسخ به این پرسش که چرا در بزنگاههای حساس—ازجمله جنگ ۱۲ روزه اخیر—ایران را ترک نکرد، گفت:
«در حقیقت من هرگز مدت زیادی خارج از ایران نمیمانم. سفرهایم کاری است؛ خانه و خانواده و تعلقاتم در ایراناند و این ارتباط عاطفی همیشه زنده است… سالهاست که بهطور مستمر در ایران زندگی میکنم و سفرها برایم فقط جنبه کاری دارد.»
او توضیح میدهد که از نوجوانی تا امروز همواره با جامعه موسیقی ایران در ارتباط بوده و پس از بازگشت به کشور در سال ۱۳۷۱، کار حرفهای خود را در وطن از سر گرفته است.
پیوندی عمیقتر با سالهای زندگی
کلهر درباره نسبت روبهرشدش با ایران میگوید:
«با بالاتر رفتن سن، ارتباطم با ایران و درکم از این نسبت عمیقتر شده… با شاگردانی کار میکنم که باید احترام به فرهنگها، آموختن زبانها، شناخت ادبیات فارسی و موسیقی نواحی را بیاموزند.»
او تأکید میکند که تدریسش فقط موسیقی نیست؛ نوعی تربیت فرهنگی و انسانی است. هرچند از نگاه متولیان، شرایط لازم برای دایرکردن آموزشگاه موسیقی را ندارد، اما احساس میکند حضورش میان جوانان، انرژی و انگیزهای ایجاد میکند.
تهران؛ شهری که دیگر آشنا نیست
در پاسخ به پرسش درباره شهری که آن را «خانه» میداند، میگوید از کودکی به دو شهر دل بسته بوده: تهران و کرمانشاه. تهران شهری است که در آن بزرگ شد و کرمانشاه زادگاه خانوادگیاش. اما این دلبستگی، امروز با درد و اندوه همراه است:
«تهران امروز آن شهری نیست که میشناختم. ساختوسازهای بیقاعده، بریدن درختان، نابودی فضاهای سبز… انگار خرابی هدایتشده است. گذشته و حافظه جمعی تهران در حال فروریختن است.»
کرمانشاه؛ زخمی دیرپا
او درباره کرمانشاه نیز با اندوه سخن میگوید:
«کرمانشاه نیز از این سرنوشت دور نمانده. باغهای قدیمی جایشان را به برجهای بیهویت دادهاند… محیطزیست ایران شدیداً زخمی است. جنگلهای هیرکانی میسوزند، دریاچه ارومیه خشکیده… میتوانم طوماری ثبت کنم. اینها رنجی ملی است.»
کلهر تأکید میکند مهم نیست اهل کجاییم؛ مهم این است که سهم خود را در زندهنگهداشتن ایران بدانیم؛ نامی که آن را «کار فرهنگی» میگذارد.
فراموششدن فرهنگ؛ خطر بزرگ
او در پاسخ به اینکه اولویتنداشتن فرهنگ چه پیامدی دارد، گفت:
«اگر سه رکن تمدن را سیاست، اقتصاد و فرهنگ بدانیم، سیاست و اقتصاد بدون فرهنگ به تباهی میانجامند. سیاست بدون فرهنگ، مردمستیز میشود و اقتصاد فاسد، جامعه را گرفتار بحران میکند.»
تهران برای او «نمونه زنده فروپاشی» است:
«شهری که دیگر نمیشناسماش… نه احترام قدمت ساختمانها باقی مانده، نه احترام به طبیعت، نه به انسان.»
هنر؛ امیدی برای ادامهدادن
کلهر درباره جمله معروفش در مصاحبه دانشگاه پرینستون—«بعد از کنسرت آدم بهتری هستم»—توضیح میدهد:
«موسیقی برای من فقط کار نیست؛ راهی است برای تعالی. هنر و موسیقی در این ایام، بیش از گذشته میتواند آرامبخش رنجها باشد.»
او میگوید موسیقی بارها در لحظات فرسودگی، پناه و نیروی تازهای بوده است. تمرینهای مداومش با گروهی از نوازندگان جوان طی پنجـشش سال گذشته را نیز تلاشی میداند برای زنده نگهداشتن همین امید؛ تمرینهایی که منجر به اجراهایی در نقاط مختلف اروپا شده و امید دارد روزی در ایران هم اجرا شوند.


















